پنجشنبه، آبان ۱۲، ۱۳۸۴

نیستی



اما نیستی تا اضطرابِ خویش را
،کنارِ تو در ترانه ای کوچک خلاصه کنم
اما نیستی تا شبِ تشویشِ هر شبِ خویش را
،در اشتعالِ گریه ها و گور ها روشن کنم
اما نیستی تا در دهانِ داس برویم و
،در پریشانیِ شعله پَرپَر شوم
... اما نیستی
- خدایا این بغض بی قرار که فرصت نمی دهد -