پنجشنبه، آذر ۰۵، ۱۳۸۸

شمایل تو بدیـــدم نـه عقـل ماند ونه هـــوشـم

Photo by: Cedo Popovski
×××
هـــزار جـهـد بـکـردم کـه سرّ عشق بپوشم

نبــــود بـر ســـر آتـــش میسرم که نجـــوشم
×××

به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم

شمایل تو بدیـــدم نـه عقـل ماند ونه هـــوشـم
×××

حکایتـــی ز دهــانـــت به گـــوش جــان آمـد

دگر نصیحت مردم حکایـــتــی اسـت بگـــوشم
×××

مگـــر تو روی بـپوشــــی و فــتنه باز نشانی

که من قرار نـدارم کــــه دیــده از تو بـــپـوشم
×××

من رمــــیده دل آن بـــه کـه در سـماع نیایم

که گـر به پـــای درآیـم به در برند به دوشــــم
×××

بیا به صـــلح من امـروز در کـنـار مـن امشب

که دیده خواب نکرده است از انتظار تو دوشم
×××

مرا به هــــیــچ بــدادی و مــن هـنـوز بر آنم

که از وجــــود تـــو مـویی به عالمی نفروشـم
×××

به زخـــم خـورده حکایت کنم ز درد جراحت

که تنـدرست ملامــــت کــنـد چو من بخروشم
×××

مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن

سخن چه فــایده گــفـتن چو پند می ننیوشـم
×××

به راه بادیه رفـتن به از نشســتن بـــاطــل

وگر مـــراد نــیــابـم بـــه قـــدر وسع بکوشـم

چهارشنبه، آبان ۲۷، ۱۳۸۸

این نیز نهیم بر سر غم‌های دگر


خداحافظ
خداحافظ پرده‌نشین محفوظ گریه‌ها
خداحافظ عزیز بوسه‌های معصوم هفت سالگی
خداحافظ گُلم، خوبم، خواهرم
خلاصه هر چه همین هوای همیشه عصمت
خداحافظ ای خواهر بی دلیل رفتن‌ها
خداحافظ
***
حالا دیدار ما به نمی‌دانم آ ن کجای فراموشی
دیدار ما اصلاً به همان حوالی هر چه باد، آباد
دیدار ما و دیدار دیگرانی که ما را ندیده‌اند
پس با هر کسی از کسان من، از این ترانه محرمانه سخن مگوی
نمی‌خواهم آزردگانِ ساده بی‌شام و بی‌چراغ
از اندوهِ اوقاتِ ما با خبر شوند
قرار ما از همان ابتدای علاقه پیدا بود
قرار ما به سینه سپردن دریا و ترانه تشنگی نبود
پس بی‌جهت بهانه میاور
که راه دور و
خانه ما یکی مانده به آخر دنیاست
نه
دیگر فراقی نیست
حالا بگذار باد بیاید
بگذار از قرائت محرمانه نامه‌ها و رؤیاهامان شاعر شویم
دیدار ما و دیدار دیگرانی که ما را ندیده‌اند
دیدار ما به همان ساعتِ معلومِ دلنشین
تا دیگر آدمی از یک وداع ساده نگرید
تا چراغ و شب و اشاره بدانند که دیگر ملالی نیست
***
حالا می‌دانم سلام مرا به اهلِ هوایِ همیشه عصمت، خواهی رساند
یادت نرود گُلم
به جای من از صمیم همین زندگی
سرا روی چشم به راه ماندگان مرا ببوس
دیگر سفارشی نیست
تنها، جانِ تو و جانِ پرندگان پر بسته ای که دی ماه به ایوانِ خانه می‌آیند
خداحافظ