جمعه، خرداد ۰۴، ۱۳۸۶

من به چشمان خيال انگيزت معتادم


Photo by: Yuri Bonder

...




كاهش جان من


اين شعر من است


آرزو می کردم که تو خواننده شعرم باشی


راستی شعر مرا می خوانی؟


نه، دريغا، هرگز


باورنم نيست كه خواننده شعرم باشی


!كاشكی شعر مرا می خواندی


...




چه كسی خواهد ديد مردنم را بی تو؟


بی تو مردم، مردم


گاه می انديشم خبر مرگ مرا با تو


چه كس می گويد؟


آن زمان كه خبر مرگ مرا از كسی می شنوی


روی تو را كاشكی می ديدم


شانه بالازدنت را بی قيد


و تكان دادن دستت كه مهم نيست زياد


و تكان دادن سر را كه عجيب!‌ عاقبت مرد؟


افسوس


!كاشکی می ديدم




جمعه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۶

تقدیم به تو


،آب و آبی با تو می جوشد


... آسمان یا هر چه دریاییست


،سبز و سوری با تو می روید


... زمین یا هر چه زیباییست


،ارغنون و عشق با تو می ماند


... لحن دل یا آنچه لیلاییست


،مهر و مینو با تو می تابد


... آنچه روشن، آنچه رؤیاییست


،ماه و مه پیچیده درهم


،فرصتی ماندست


،پشت راز سبز جنگل


،فرصتی بی وهم


،پای رفتن هست و شوقِ نو رسی با من


... سمت و سویی تا سَحَرزاییست


،چشم می چرخد تو را و باغ می چرخد


... من نمی گویم


،خیل شب بوهای شادابی که می چرخند و می جوشند و می رویند


:می گویند


"در چه چشمی، با چه آئینی، چنین آئینه آراییست؟ "


!من نمی دانم تو را آنسان که باید گفت


... من نمی گویم


،از تو گفتن


،پای من در گِل


،بالهای شعر من در بند


... من نمی گویم


،خیل باران های بار آور که می بارند و می جویند


:می گویند


،تا نفس باقیست


...


... فرصت چشمت تماشاییست


حمیدرضا عبدالملکیان


----





تولدت مبارک




شنبه، اردیبهشت ۲۲، ۱۳۸۶

چه درونم تنهاست

Photo by: Petek Arici

ابري نيست
بادي نيست
مي نشينم لب حوض
گردش ماهي ها
،روشني
،من
،گل
... آب
پاكي خوشه زيست
مادرم ريحان مي چيند
نان و ريحان و پنير
آسماني بي ابر
اطلسي هايي تر
رستگاري نزديك
لاي گل هاي حياط
نور در كاسه مس، چه نوازش ها مي ريزد
نردبان از سر ديوار بلند، صبح را روي زمين مي آرد
پشت لبخندي پنهان هر چيز
روزني دارد ديوار زمان
كه از آن، چهره من پيداست
چيزهايي هست، كه نمي دانم
مي دانم، سبزه اي را بكنم خواهم مرد
مي روم بالا تا اوج
من پرواز بال و پرم
راه مي بينم در ظلمت
من پرواز فانوسم
من پرواز نورم و شن و پر از دار و درخت
پرم از راه
از پل
از رود
از موج
پرم از سايه برگي در آب
***
چه درونم تنهاست

یکشنبه، اردیبهشت ۱۶، ۱۳۸۶

نغمه خاموش

Photo by: Jean-Sebastien Monzan
.
چرا به ياد نمی‌آورم؟
...

،هميشه‌ی بودن

... باهم بودن نيست

،گفتی از سايه‌روشن گريه‌هات

... دسته گلی بنفش برای علو خواهی آورد

!يکی از همين دوسه واژه را به ياد نمی‌آورم
...
..
.
..
...

هميشه پيش از يکی، سفرهای ديگری در پی است