چهارشنبه، آذر ۰۹، ۱۳۸۴

ای كاش می دانستی

ای كاش می دانستی
،در چشم به راهی آن مونس مشرقی
!درگاه اين خانه از چند دريای گريه گذشته است
خيلی وقت است
... بعضی واژه ها ياری ام نمی كنند
مانده عزيزم … تا تو شبی شايد
گوشه دفتر موش خورده ای از غبار آن سالها
!سطری از حكايت مخفی مسافران ما را به ياد آوری
ما ستاره ها ديديم
كه دست از عطر آفتاب شستند
و در شب گلوبران ماه از پا درنيامدند
حالا هی نپرس
قصه غمگين آن همه دوست
به كجای اين بوسه كشيد
كه لب های تشنه تو هنوز
!از طعم ترانه می لرزند

سپاس از مهین مهربون