جمعه، مهر ۱۵، ۱۳۸۴

صدایم کن از هر کجا، می توانی




پسین، پسینِ هر پنج شنبه بی خبر

ما سر قرارمان بودیم

،نه میل بوسه رویمان را زمین می گذاشت

،نه ما کوله بار دقایق را

اصلاً تمام هفته ها و هزاره های هماغوشی

!پر از حلولِ حیا در ملاقاتِ گریه بود

اما پسین ، پسینِ هر پنج شنبه بی خبر

ما سر قرارمان بودیم

!هیچ حرفی از بگو مگوی ستاره با شب نبود

،تا شبی، شبی که بی گاه خوابمان در ربود

!کسی آمد آهسته صدایمان کرد و رفت

خبر آوردند که پرنده فال فروشِ کوچه ما مرده است؛

پس از آن به بعد بود

که دیدیم تنها باد، باد می آید و باد

پس از آن به بعد بود

که شنیدیم ما بی چراغ و راه بی مسافر است

پس از آن به بعد بود

که همه روزهای معمولی ما

.پاره ای از پسینِ همان پنج شنبه های حیا در ملاقاتِ گریه شد