شنبه، آبان ۰۷، ۱۳۸۴

گفتگوی من و نازی ، زیر چتر


!نازی : بيا زير چتر من كه بارون خيست نكنه
می گم كه خیلی قشنگه كه بشر تونسته آتيشو كشف بكنه
!و قشنگتر اينه كه ياد گرفته گوجه را تو تابه ها سرخ كنه و بعد بخوره
راسی راسی، يه روزی اگه گوجه هيچ كجا پيدانشه، اون وقت بشر چكار كنه؟
من: هيچی نازی، دانشمندا تز می دن تا تابه ها را بخوريم
وقتی آهنا همه تموم بشه
اون وقت بشر لباسارو می كنه و با هلهله از روی آتيش می پره
نازی: دوربين لوبيتل مهريه مو اگه با هم بخوريم
هلهله های من و تو چطوری ثبت می شه؟
من: عشق من! آب ها لنز مورب دارند، آدمو واروونه ثبتش می كنند
عكسمون تو آب بركه تا قيامت می مونه
نازی: رنگی يا سياه سفيد ؟
من: من سياه و تو سفيد
نازی: آتيش چی ؟ تو آبا خاموش نمی شن آتيشا؟
من: نمی دونم والله چتر رو بدش به من
نازی: اون كسی كه چتر رو ساخت عاشق بود؟
!من: نه عزيز دل من، آدم بود