یکشنبه، مهر ۲۴، ۱۳۸۴

اینجا یکشنبه عصراش عین جمعه های ایران، دلگیره

سلام
الان عصر یکشنبسو، منو هانیه هم تو خونه نشستیم، بیرون هم برای سومین روز متوالی بارونیه. بارون که میگم بد جوریه ها، بی وقفه و با شدت میاد، ول کن هم نیست! امروز یه خورده قیافه بلاگمونو دستکاری کردم که البته باید از راهنمایی های داش علی تشکر کنم. حالا سعی می کنم ذره ذره شکل و شمایل بلاگو بهتر کنم. قرار ورزش امروز هانیه هم کنسل شده و هانیه داره کتاب می خونه. منم که زدم بر طبل بی عاری و ول گشتم این یکی دو روزو! حالا بعداً گندش در میاد؛
راستی هانیه هم تا ده، یازده روز دیگه بر می گرده ایران. من از همین الان که هانیه رو نگاه می کنم دلم تنگ میشه براش. خدایا چی می شد الان هانیه رفته بود و برگشته بود