دوباره اردیبهشت به دیدنت می‌آیم: تو را من چشم در راهم

سه‌شنبه، آبان ۱۰، ۱۳۸۴

تو را من چشم در راهم

با ایمیل ارسال کنید این را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X ‏در Facebook به اشتراک بگذارید ‏اشتراک‌گذاری در Pinterest

Labels: نیما یوشیج

پیام جدیدتر پیام قدیمی تر صفحهٔ اصلی

صفحه‌های دیگر

گیرستون
یه پا دو پا
اطلس تصویری

دوستان و آشنایان

سطرهای پنهاني
هزار درنای کاغذی

بررسی ویرایشگر
گیرستون

برای ثبت در تاریخ
یه پا دو پا

المپیک 2016، فرصتی که سوخت یا برداشت آنچه که کاشته شده بود؟
همه چیز با خدا ممکن است

دلتنگم
چند قدم نزدیکتر به خدا

وقتی از کلاس چهارم ابتدایی سیگار میکشه...
جزیره نشین
از عشق چیزی بگو

پدرم وقتی مرد آسمان ابری بود...
اطلس تصویری

E T H I O P I A - اتیوپی
مستانه

فعلا باید پیچا رو بشمرم
يادداشت‌هاي مهاجرت
باغ بی برگی
من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم

سال نو مبارک
کجا با این عجله؟

RSS Solutions for Restaurants
Midnight Moon
...سمن پویان ...‏
عمو نامه
و گهگاهي دو خط شعري كه گوياي همه چيز است و خود ناچيز
آزادنويس
Yek Panjare

پست های پرطرفدار

هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست

زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست در صراط مستقیم ای دل کسی گمرا...
دیگر عشق هم نمی‌داند

دیگر عشق هم نمی‌داند من از فروغ روی تو برخاستم، نه از صلابت نگارگران ... من از طلا گونه‌ی نامت، من از جان تو برخاستم، نه از افسار بیگان...
شمایل تو بدیـــدم نـه عقـل ماند ونه هـــوشـم

Photo by: Cedo Popovski ××× هـــزار جـهـد بـکـردم کـه سرّ عشق بپوشم نبــــود بـر ســـر آتـــش میسرم که نجـــوشم ××× به هوش بودم از اول که...
و آويشن حرمت چشمان تو بود .... نبود ؟

Photo By: Aino Kannisto حرمت نگه دار دلم گلم كين اشك خونبهاي عمر رفته من است ... ا ميراث من – نه به قيد قرعه - نه به حكم عرف يكجا سند زده ام...
احتمال گریستن ما بسیار است

گاه در بستر خویش، پهلو به پهلو که می‌غلتم با من از رفتن، از احتمال ... از نیامدن، از او، از ستاره و سوسو سخن می‌گویی؛ شانه به شانه من ......
خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی

سحر با باد می‌گفتم حدیث آرزومندی خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ دعای صبح و آه شب کلید گ...
تا نفس باقیست، فرصت چشمت تماشایی‌ست

و رسالت من این خواهد بود تا دو استکان چای داغ را از میان دویست جنگ خونین به سلامت بگذرانم تا در شبی بارانی آن ها را با خدای خویش چشم...
خسته‌ام، خسته، ری‌را

Photo By: Farid Salemi وقتی که دور از همگان، ا بخواهی خواب عزيزت را برای آينه تعبير کنی؛ معلوم است که سکوت علامت آرامش نيست ... ا
!چقدر پشت دلم خالیست

،چقدر آینه تاریکست ،چقدر گم شده بودم ،چقدر بی حاصل ،چقدر باور باران مرا نباریده است ،چقدر دور شدم از اشاره خورشید ،چقدر وسعت یک خانه کوچکم ک...
این هم برای گل روی کاوه عزیز

چرا به ياد نمی‌آورم!؟ ديروقت است، گفتی بيا بخواب. گفتی نشيب شب از خواب ليز ماه می‌گذرد. گفتم پياده برويم، تا فلق اگر گفتگو کنيم، ميان ...