پنجشنبه، دی ۰۱، ۱۳۸۴

عاشق شدن در دی ماه


،همين جا نزديك به همين ميل هميشه رفتن
،انگار كه بادبادكی از ياد رفته بر خارخوش باور
،چشم به راه كودكان دبستانی دور
!هی بی قراری غروب را تحمل می كند
اما كمی دورتر از باد نابلد
عده ای آشنا مشغول چراغانی كوچه تا انتهای آينه اند
... انگار شب ديدار باران و بوسه نزديك است
...
..
.
..
...
!تو ای زلال تر از باران
!نازك تر از نسيم
!دل بيقرار من
!ری را
رو به آن نيمكت رنگ و رو رفته
پای بوته بابونه
همان كنار ايستگاه پنجشنبه
همان جا، نزديك به همان ميل هميشه رفتن
اگر می آمدی می دانستی چرا هميشه
!رفتن به سوی حريم علاقه آسان و باز آمدن از تصرف بوسه دشوار است
راستی مگر نشانی ما همان كوچه پيچك پوش دريا نبود؟
!پس من اينجا چه می كنم؟
از اين چند چراغ شكسته چه می خواهم
اينجا هيچ كدام از اين همه پنجره پلك بسته غمگين هم نمی دانند
!كدام ستاره در خواب ما گريان است
... ری را جان
ميان ما مگر چند رود گل آلود پر گريه می گذرد
كه از اين دامنه تا آن دامنه كه تويی
هيچ پلی از خواب پروانه نمی بينم؟