جمعه، بهمن ۲۱، ۱۳۸۴

باده لعل لبش کز لب من دور مباد



یارب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت، بپرسید که جانانه کیست

حالیا خانه براندازِ دل و دین من است
تا در آغوش که می‌خسبد و همخانه کیست

باده لعل لبش کز لب من دور مباد
راه روح که و پیمان ده پیمانه کیست

دولت صحبت آن شمع سعادت پرتو
بازپرسید خدا را، که به پروانه کیست

می‌دهد هر کسش افسونی و معلوم نشد
که دل نازک او مایل افسانه کیست

یارب آن شاهَوش ماهرخِ زهره جبین
دُر یکتای که و گوهر یک دانه کیست

گفتم آه از دل دیوانه حافظ بی تو
زیر لب خنده زنان گفت که دیوانه کیست