چرا به ياد نمیآورم؟
،مگر آن شک
،مگر آن شبح غريب
،در پناه گرگوميش کوچهی هشتی
چه میطلبيد؟
،و من چرا، چرا از باد
،از پنجره
از آب و آينه، هراسانم؟
... پهلو به پهلو شدن در بستری تهی
نفسهای منظم دريا و
... کبوتری آسيمه که از آسمانی کهنه میگذرد
***
چرا به ياد نمیآورم؟
،حلول سالهای دور
،حيرت ياختهای پابهزا
،بارش غبار ستارگان دوردست
،و طنين عصای آن شبح غريب
... بر سنگفرش کوچهی تجريش
تو کيستی؟
من کيستم؟
او کيست؟
***
چرا به ياد نمیآورم؟
!يادآوردِ آسمان، آسان بود
،يادآوردِ سالکی بر گونهی گلدان
،بوی بخار آب
،صابونی بر کنج کف
،حولهی سپيد
پنجرههای بیپرده و
... درياچهی قو که بالا آمده بود
،موسيقی ماه از لبالبِ شيروانی
... به کوچه میريخت
!دريغا دريای دور
... عاشقشدن در دیماه، مردن به وقتِ شهريور