جمعه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۸۵

به غیر از قلب عاشق هدیه ای دیگر ندارم


هانیه ... هانیه ... آرامشی که از تکرار نام تو برای من باقی می مونه مثل آرامش بعد از یک عبادت خالصه
***
هانیه ... هانیه ... حالا سالهاست که به عشق تو؛ و به عشق این روز عزیز؛ تحمل هر سختی و ناملایمتی برام آسون تر شده
***
هانیه ... هانیه ... نمی دونی چقدر این روزها؛ و برای این روز عزیز؛ شعرهای ذهنم رو زیر و رو می کنم تا بلکه شعری، سطری، حتی لغتی شایسته تو پیدا کنم؛ اما هر بار دستم خالی و اشعار هم خجالت زده
***
هانیه ... هانیه ... اصلاً انگار هر سال حوالی همین روزها، من هم دوباره زاده می شم
***
هانیه ... هانیه ... به خدا قسم؛ هیچ کلمه ای برای من معنایی زیباتر از اسم تورو نداره
***
هانیه ... هانیه ... به خدا قسم؛ به خدایی که گریستن رو غریزه ما ساخت نه غرض!؛ یک جوری غریب، هر سال حوالی اردیبهشت وابسته غریزیِ گریه ای هستم که سرا پای وجودمو احاطه می کنه
***
هانیه ... هانیه ... دیگه ذهنم قدرت مقابله با شور و شوق دلم رو نداره و لرزش دست هام هم نیروی بیشتر نوشتن رو ازم گرفته
***
:از نو برایت می نویسم
...
...
ای همه من! بانوی اردیبشت من! تولدت مبارک
...
...
... دوباره اردیبهشت به دیدنت می آیم ...
...
... چشم انتظار باش ...
...
...
دوستت دارم - 29 اردیبهشت 1385
پرشینِ تو