یکشنبه، مهر ۱۶، ۱۳۸۵

میعاد در لجن




رقصيد

پرزد

رميد

از لب انگشت او پريد

{سکه}

گفتم: خط

پروانه مسين پروزا کرد

چرخيد، چرخيد

پرپر زنان چکيد؛

کف جوی پر لجن

تابيد، سوخت فضا را نگاهها برهم رسيد

در هم خزيد

در سينه عشق های سوخته فرياد می کشيد

ای ياس، ای اميد

آسيمه سر بسوی "سکه" تاختيم

از مرز هست و نيست

تا جوی پر لجن با هم شتافتيم

آنگه نگاه را به تن سکه بافتيم

پروانه مسين آئينه وار! برپا نشسته بود در پهنه لجن

و هردو روی آن خط بود

خطی بسوی پوچ

خطی به مرز هيچ

:اندوه لرد بست در قلبواره اش و خنده را شيار لبانش مکيد و گفت

پس... نقش شير؟

روئيد اشک خاموش گشت، خاموش

:گفتم

!کنام شير لجن زار نيست، نيست

خط است و خال گذرگاه کرم ها اينجا

!نه کشتگاه عشق و غرور است

ميعاد گاه زشتی و پستی ست

از هم گريختيم بر خط سرنوشت خونابه ريختيم

نصرت رحمانی

با سپاس از دوست عزیزم مهدی (عباس) ملکی