پنجشنبه، مهر ۱۳، ۱۳۸۵

جیگرتو گاز گاز



امروز می خوام کله پاچه بار بذارم! پایه هستی آستینتو بزن بالا و نون سنگکتو بیار که یخ کرد؛
ما یه همکاری داریم اینجا که در نوع خودش بی نظیره! اول از سنش بگم که یه چیزی تو مایه های فسیله! فکر کنم قدمتش از تاریخ استرالیا که 218 ساله، بیشتره! ایشون اولش درفت پرسن - نقشه کش - بوده. منتها در اثر کهولت سن و به دلیل این که اول ایشون اینجا بوده بعد شرکت تأسیس شده، سِمَتِش شده سیویل سینیور دیزاینر - طراح عمران با سابقه - و کلی الان خوش به حالشه! این فسیل عزیز یه جورایی تو کل شرکت به فضولی معروفه! عطسه کنی یه چیزی می گه. سرفه کنی یه چیز دیگه! ... گلاب به روت یه چیز دیگه! خلاصه کامنته که از دهن این فسیل عزیز می ریزه بیرون! چند وقت پیش دیدم یه چند روزیه خبری ازش نیست. از اون جایی که خانوم ها متخصص کسب اطلاعات هستند، از همسر گرامی خواهش کردم که به کُنهِ مطلب برسه! دو دقیقه نشد همسر گرامی با داخلیه بنده - منظورم تلفنه! - تماس گرفت و با ناراحتی گفت: مادر فسیل عزیز دار فانی رو وداع گفته و به دیار باقی شتافته!؟
یه لحظه جا خوردم. مادرش؟؟؟؟ مگه مادر این فسیل عزیز هم هنوز زنده بوده؟ یه لحظه تصویر یک انسان نئاندرتال اومد جلوی چشمام و با لکنت پرسیدم: مامامامادرشششش؟
!همسر گرامی: آره طفلکی
پیش خودم گفتم: دار فانی برای ایشون یه جورایی باقی بوده چه برسه به دیار حق!؟
از اون جایی که همسر گرامی هم دست رد به سینه غم و غصه دیگران رو خوردن نمی زنه گفت بیا براش یه اس ام اس بزنیم تا وقتی اومد شرکت بهش تسلیت درست و حسابی بگیم. دردسرتون ندم، نشستیم فکر کردیم که چی بنویسیم که به فرهنگ اینا هم بخوره. مسلماً نمی شد بنویسیم: فسیل عزیز! درگذشت نابهنگام(!) والده مکّرمه تان موجبات تأثر و تألم ما را پدید آورد. ما را هم در غم خود شریک بدانید و ... آخرشم سه صفحه لیست از خانواده های داغدار و داغ دیده و اینا بذاریم که یعنی آره ما خیلی گُُنده ایم!؟
نتیجه این شد که دست به دامان گوگل عزیز بشیم و بِسِرچیم! یه جمله پیدا کردیم که معنی قشنگی داشت. براش فرستادیم، اما خبری از پاسخ نشد! فرداش که بنده در سنگر دانشگاه بودم، جناب فسیل عزیز سُر و مُر و گُنده - بنا به اظهاراته همسر گرامی - با یک لباس سبز و شاداب اومده بوده شرکت و هرهر هم می خندیده! همسر گرامی در اولین برخورد از نوع نزدیک با فسیل عزیز با ابراز تأسف و تألم بیکران مشغول همدردی با فسیل عزیز شده که جواب شنیده: نه بابا مهم نیست. 95 سالش بود دیگه! چهره همسر گرامی رو تجسم کنید وقتی که مقابل اون فسیل مادر مرده، در حال بغض بوده و صاحب عزای عزیز با لبخند ملیحی ابراز رضایت کرده از مرگ مادرش!؟
!خلاصه اش این که بابا خارج! بابا عطوفت! آب شم برات! اصلاً یه جورایی جیگرتو گاز گاز