Photo by: Chris Pastella
بيگانه با گمان خويش
بيگانه با گهواره خاموش قرونی دور
بيگانه با ازدحامِ بیمقصدِ خودلوليدگانی خمود
بيگانه با رخوتِ اين مدار مکرر صبح و شام
بيگانه با اين پياله کجمريزِ هلاهلِ هفتسر
بيگانه با بيع و شراع شعر
!بيگانه با محافلِ اين منم ... هی باد
بيگانه با تبِ مقامه مسدود
بيگانه با بدهبستان تيرگی
با توطئه
با مرگ
با سکوت
بيگانه با نامآورانِ خريدهْخورِ خودْاندرچه
بيگانه با دريچه بیدهان اين خانه صبور
بيگانه با کوچه و پچپچه مشتی ملول و منگ
بيگانه با تبسم مرسوم روابط روزانه
بيگانه با سايههای بیطاقتِ پسين
بيگانه با بستر نيمهخوابی از کينه و کابوس
بيگانه با جامههای خويش حتی
تلخایِ تيرهترين ترانههای جهان را پنداری که در بُنِ گوشهای گنگِ من
به غيبت نشستهاند
دريغا زمزمه مظنون من
دريغا تکلم بیسرانجامِ ناشادی
اينجا در تظاهر اين خاکستر زار
مرا منزلِ اشتياقی نيست