چهارشنبه، مهر ۱۸، ۱۳۸۶


از در درآمدی و من از خود به درشدم

گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم

---
گوشم به راه تا که خبر می‌دهد ز دوست

صاحب خبر بیامد و من بی‌خبر شدم

---
چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب

مهرم به جان رسید و به عیوق برشدم

---
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق

ساکن شود بدیدم و مشتاقتر شدم

---
دستم نداد قوت رفتن به پیش یار

چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم

---
تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم

از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم

---
من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت

کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم

---
بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان

مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم

---
او را خود التفات نبودش به صید من

من خویشتن اسیر کمند نظر شدم

---
گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد

اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم