پنجشنبه، مهر ۲۶، ۱۳۸۶

Photo by: Gianluca Di Vito


وقتی يک جوری


يک جورِ خيلی سخت


خيلی ساده می‌فهمی


حالا آن سوی اين ديوارهای بلند


يک جايی هست که حال و احوالِ آسانِ مردم را می‌شود شنيد


يا می‌شود يک طوری از همين بادِ بی‌خبر حتی


عطرِ چای تازه و بوی روشنِ چراغ را فهميد


تو دلت می‌خواهد يک نخِ سيگار


کمی حوصله


يا کتابی


لااقل نوکِ مدادی شکسته بود


تا کاری


کلمه‌ای


مرورِ خاطره‌ای شايد