جمعه، مهر ۱۹، ۱۳۸۷

راهی نيست، بايد برويم


به چه می‌خندی پسته‌ی پاييزی؟

به زودی آن خبر سهمگين

به باغ بی‌آفتاب اين ناحيه خواهد رسيد

خيلی وقت است که نطفه‌ی نی را

به زهدانِ بيشه کُشته‌اند

باورت اگر نمی‌شود

نگاه کن

دُرناها دارند بی‌خواب و بی‌درخت

رو به مزارِ ماه می‌گريزند

اينجا ماندنِ ما بی‌فايده است

من فانوس را برمی‌دارم

تو هم کبريت را فراموش نکن!