یکشنبه، مهر ۱۷، ۱۳۸۴

هرگز تا بدین پایه عاشق نبوده ام

نه من سراغ شعر می روم
نه شعر از منِ ساده سراغی گرفته است
تنها در تو به شادمانی می نگرم ری را
هرگز تا بدین پایه بیدار نبوده ام
از شب که گذشتیم
حرفی بزن سلام نوش لیموی گس
نه من سراغ شعر می روم
نه شعر از من ساده سراغی گرفته است
تنها در تو به حیرت می نگرم ری را
هرگز تا بدین پایه عاشق نبوده ام
پس اگر این سکوت
تکوین خواناترین ترانه من است
تنها مرا زمزمه کن ای ساده، ای صبور
حالا از همه اینها گذشته، بگو
راستی در آن دور دست گمشده آیا
هنوز کودکی با دو چشم خیس و درشت، مرا می نگرد؟