نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی
که به دوستانِ یک دل، سر دست برفشانی
که به دوستانِ یک دل، سر دست برفشانی
ـ ـ ـ ـ ـ
دلم از تو چون برنجد، که به وهم درنگنجد
که جواب تلخ گویی تو بدین شِکردهانی
دلم از تو چون برنجد، که به وهم درنگنجد
که جواب تلخ گویی تو بدین شِکردهانی
ـ ـ ـ ـ ـ
نفسی بیا و بنشین سخنی بگو و بشنو
که به تشنگی بمردم برِ آبِ زندگانی
نفسی بیا و بنشین سخنی بگو و بشنو
که به تشنگی بمردم برِ آبِ زندگانی
ـ ـ ـ ـ ـ
غم دل به کس نگویم که بگفت رنگِ رویم
تو به صورتم نگه کن که سرایرم بدانی
غم دل به کس نگویم که بگفت رنگِ رویم
تو به صورتم نگه کن که سرایرم بدانی
ـ ـ ـ ـ ـ
عجبت نیاید از من سخنان سوزناکم
عجبست اگر بسوزم چو بر آتشم نشانی
عجبت نیاید از من سخنان سوزناکم
عجبست اگر بسوزم چو بر آتشم نشانی
ـ ـ ـ ـ ـ
دل عارفان ببردند و قرار پارسایان
همه شاهدان به صورت تو به صورت و معانی
دل عارفان ببردند و قرار پارسایان
همه شاهدان به صورت تو به صورت و معانی
ـ ـ ـ ـ ـ
نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم
همه بر سر زبانند و تو در میان جانی
نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم
همه بر سر زبانند و تو در میان جانی
ـ ـ ـ ـ ـ
اگرت به هر که دنیا بدهند حیف باشد
و گرت به هر چه عقبی بخرند رایگانی
اگرت به هر که دنیا بدهند حیف باشد
و گرت به هر چه عقبی بخرند رایگانی
ـ ـ ـ ـ ـ
تو نظیر من ببینی و بدیل من بگیری
عوض تو من نیابم که به هیچ کس نمانی
تو نظیر من ببینی و بدیل من بگیری
عوض تو من نیابم که به هیچ کس نمانی
ـ ـ ـ ـ ـ
نه عجب کمال حسنت که به صد زبان بگویم
که هنوز پیش ذکرت خجلم ز بی زبانی
نه عجب کمال حسنت که به صد زبان بگویم
که هنوز پیش ذکرت خجلم ز بی زبانی
ـ ـ ـ ـ ـ
مده ای رفیق پندم که نظر بر او فکندم
تو میان ما ندانی که چه میرود نهانی
مده ای رفیق پندم که نظر بر او فکندم
تو میان ما ندانی که چه میرود نهانی
ـ ـ ـ ـ ـ
مزن ای عدو به تیرم که بدین قدر نمیرم
خبرش بگو که جانت بدهم به مژدگانی
مزن ای عدو به تیرم که بدین قدر نمیرم
خبرش بگو که جانت بدهم به مژدگانی
ـ ـ ـ ـ ـ
بت من چه جای لیلی که بریخت خون مجنون
اگر این قمر ببینی دگر آن سمر نخوانی
بت من چه جای لیلی که بریخت خون مجنون
اگر این قمر ببینی دگر آن سمر نخوانی
ـ ـ ـ ـ ـ
دل دردمند سعدی ز محبت تو خون شد
نه به وصل میرسانی نه به قتل میرهانی
دل دردمند سعدی ز محبت تو خون شد
نه به وصل میرسانی نه به قتل میرهانی