ماه، نافِ سپيدِ آسمان پيدا بود
لمسِ يک جورِ ديگرِ ليمو
پرنده هم
پوستِ ولرمِ شب
و چند هوای عجيب کاملا بیاسم
انگار همين توبای آشنا
برای تمامِ ستارگانِ خوشبویِ کبريا ترانه خوانده است
هی میرسند به نور
يکیيکی میرسند به نور
بعد يکیيکی در دامنِ دريا میافتند
لُختِ لختِ مادرزاد ... ماه
پروانههای روشنِ سربههوا
و اصلا چه شبِ عجيبی دارد اين آخرآخرایِ اردیبهشت
×××
چقدر دلم میخواست
من هم يک ذره شاعر بودم
چه هوشِ لبريز بیقراری به خدا