میتوانم کنار تو باشم و
باز بی آواز
از راز اين همه همهمه بگذرم
من از پیِ زبانِ پوسيدگان نخواهم رفت
،تنها منم که در خواب اين همه زمستانِ لنگر نشين
هی بهارْبهار ... برای باغ بابونه آرزو میکنم
...
حالا همين شوقِ بیقيمت و قاعده
همين حدود رويا و
،رفتنِ از پی نور
،ما را بس
... تا بر اقليم شقايق و خيالِ پروانه پادشاهی کنيم