پنجشنبه، دی ۰۶، ۱۳۸۶

به یاد استاد رادی


درک زیبایی، درکی زیباست

...
سبزی سرو فقط یک سین است از الفبای نهاد بشری
حرمت رنگ گل از رنگ گلی گم گشته است
عطر گل خاطره عطر کسی است که نمی‌دانیم کیست؛ می‌آید یا رفته است
نمی‌گنجد کهکشان در چمدان حیرت؛

...
آدمی حسرت سرگردان است

...
ناظر هلهله باد و علف
هیجانی است بشر

...


جمعه، آذر ۳۰، ۱۳۸۶

یلــــــــــــدا


او که بی‌دليل
مرا به درآمدنِ آفتاب اميد می‌دهد
ابلهِ دلسوزِ ساده‌ای‌ست
که نمی‌داند
نوميدی سرآغازِ دانايیِ آدمی‌ست


---------------

بر گرفته از کتاب سمفونی سپیده دم

پنجشنبه، آذر ۲۲، ۱۳۸۶

فرصتی ماندست

Photo By: Massimiliano Uccelletti

،آب و آبی با تو می جوشد

... آسمان یا هر چه دریاییست

،سبز و سوری با تو می روید

... زمین یا هر چه زیباییست

،ارغنون و عشق با تو می ماند

... لحن دل یا آنچه لیلاییست

،مهر و مینو با تو می تابد

... آنچه روشن، آنچه رؤیاییست

،ماه و مه پیچیده درهم

،فرصتی ماندست

،پشت راز سبز جنگل

،فرصتی بی وهم

،پای رفتن هست و شوقِ نو رسی با من

... سمت و سویی تا سَحَرزاییست

،چشم می چرخد تو را و باغ می چرخد

... من نمی گویم

،خیل شب بوهای شادابی که می چرخند و می جوشند و می رویند

: می گویند

"در چه چشمی، با چه آئینی، چنین آئینه آراییست؟ "

!من نمی دانم تو را آنسان که باید گفت

... من نمی گویم

،از تو گفتن

،پای من در گِل

،بالهای شعر من در بند

... من نمی گویم

،خیل باران های بار آور که می بارند و می جویند

: می گویند

،تا نفس باقیست

...

... فرصت چشمت تماشاییست



چهارشنبه، آذر ۱۴، ۱۳۸۶

اسمی داشت ... یادم رفت

Photo By: Hanna Cowpe


چرا به ياد نمی‌آورم؟


مرا از به ياد آوردنِ آسمان و ترانه ترسانده‌اند


مرا از به ياد آوردنِ تو و تغزلِ تنهايی، ترسانده‌اند


گفتی برای بردنِ بوی پيراهنت برخواهی گشت


من تازه از خوابِ يک صدف از کف هفت دريا آمده بودم


انگار هزار کبوتربچه‌ منتظر در پسِ چشمهات


دلواپسی مرا می‌نگريست