آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ
اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ
شده نزدیک که هجران تو، مارا بکشد
گرهمان بر سرخونریزی مایی ، بازآ
کردهای عهد که بازآیی و ما را بکشی
وقت آنست که لطفی بنمایی، بازآ
رفتی و باز نمیآیی و من بی تو به جان
جان من اینهمه بی رحم چرایی، بازآ
وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی
گرچه مستوجب سد گونه جفایی، بازآ
جمعه، تیر ۰۹، ۱۳۸۵
جان من اینهمه بی رحم چرایی
تمام من
یکشنبه، تیر ۰۴، ۱۳۸۵
!نازک تر از نسیم
!هی ماهیِ بیجفتِ بازيگوش
تو در حوضکِ اين حياطِ بیسيب و سايه چه میکنی؟
اينجا که نه زادرودِ من است و
!نه رود و رؤيای تو
ـ ـ ـ ـ ـ
،حالا من از حديثِ آن همه ناروا
روايتنويسِ اندوهِ آدمی شدم؛
پس تو چرا قناعت به گفتوگوی اين گريه کردهای؟
"دست به دلم نگذار حوصله دوباره ديدنِ دريا در من نيست"
عجيب است، بعد از اين همه سال
!همين که باز اسمِ دريا میآيد، يک طوری بفهمی نفهمی ... گريهام میگيرد
ببينم، تو دلتنگ دريا نمیشوی؟
اين شما بوديد که هی از هوای رود و "
!چه میدانم ... چراغِ آسمان میگفتيد
ما هم باور آورديم که تمامِ رودهای جهان
!رو به جانبِ دريا دارند
چه میدانستيم: راهِ دريا دور و
ستاره خاموش و
... خوابِ حادثه بسيار است
،حالا برو میخواهم کمی با ماهِ بیقرارِ امشب
"!از شکايتِ سيب و سکوتِ سايه گفتوگو کنم
!نه ماهیِ کوچکِ بیچراغ
!تو اشتباه میکنی
!همه ما جوری ساده در شمارشِ رودهای به دريا رسيده ... اشتباه کردهايم
،گاه در حوضکِ خاموش هر شبی حتی
،میتوان از تمرينِ رود و چراغ و ترانه
... به دريا رسيد
،حالا من از حديثِ آن همه ناروا
روايتنويسِ اندوهِ آدمی شدم؛
پس تو چرا قناعت به گفتوگوی اين گريه کردهای؟
"دست به دلم نگذار حوصله دوباره ديدنِ دريا در من نيست"
عجيب است، بعد از اين همه سال
!همين که باز اسمِ دريا میآيد، يک طوری بفهمی نفهمی ... گريهام میگيرد
ببينم، تو دلتنگ دريا نمیشوی؟
اين شما بوديد که هی از هوای رود و "
!چه میدانم ... چراغِ آسمان میگفتيد
ما هم باور آورديم که تمامِ رودهای جهان
!رو به جانبِ دريا دارند
چه میدانستيم: راهِ دريا دور و
ستاره خاموش و
... خوابِ حادثه بسيار است
،حالا برو میخواهم کمی با ماهِ بیقرارِ امشب
"!از شکايتِ سيب و سکوتِ سايه گفتوگو کنم
!نه ماهیِ کوچکِ بیچراغ
!تو اشتباه میکنی
!همه ما جوری ساده در شمارشِ رودهای به دريا رسيده ... اشتباه کردهايم
،گاه در حوضکِ خاموش هر شبی حتی
،میتوان از تمرينِ رود و چراغ و ترانه
... به دريا رسيد
چهارشنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۵
!عوض تو من نیابم، که به هیچ کس نمانی
نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی
که به دوستانِ یک دل، سر دست برفشانی
که به دوستانِ یک دل، سر دست برفشانی
ـ ـ ـ ـ ـ
دلم از تو چون برنجد، که به وهم درنگنجد
که جواب تلخ گویی تو بدین شِکردهانی
دلم از تو چون برنجد، که به وهم درنگنجد
که جواب تلخ گویی تو بدین شِکردهانی
ـ ـ ـ ـ ـ
نفسی بیا و بنشین سخنی بگو و بشنو
که به تشنگی بمردم برِ آبِ زندگانی
نفسی بیا و بنشین سخنی بگو و بشنو
که به تشنگی بمردم برِ آبِ زندگانی
ـ ـ ـ ـ ـ
غم دل به کس نگویم که بگفت رنگِ رویم
تو به صورتم نگه کن که سرایرم بدانی
غم دل به کس نگویم که بگفت رنگِ رویم
تو به صورتم نگه کن که سرایرم بدانی
ـ ـ ـ ـ ـ
عجبت نیاید از من سخنان سوزناکم
عجبست اگر بسوزم چو بر آتشم نشانی
عجبت نیاید از من سخنان سوزناکم
عجبست اگر بسوزم چو بر آتشم نشانی
ـ ـ ـ ـ ـ
دل عارفان ببردند و قرار پارسایان
همه شاهدان به صورت تو به صورت و معانی
دل عارفان ببردند و قرار پارسایان
همه شاهدان به صورت تو به صورت و معانی
ـ ـ ـ ـ ـ
نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم
همه بر سر زبانند و تو در میان جانی
نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم
همه بر سر زبانند و تو در میان جانی
ـ ـ ـ ـ ـ
اگرت به هر که دنیا بدهند حیف باشد
و گرت به هر چه عقبی بخرند رایگانی
اگرت به هر که دنیا بدهند حیف باشد
و گرت به هر چه عقبی بخرند رایگانی
ـ ـ ـ ـ ـ
تو نظیر من ببینی و بدیل من بگیری
عوض تو من نیابم که به هیچ کس نمانی
تو نظیر من ببینی و بدیل من بگیری
عوض تو من نیابم که به هیچ کس نمانی
ـ ـ ـ ـ ـ
نه عجب کمال حسنت که به صد زبان بگویم
که هنوز پیش ذکرت خجلم ز بی زبانی
نه عجب کمال حسنت که به صد زبان بگویم
که هنوز پیش ذکرت خجلم ز بی زبانی
ـ ـ ـ ـ ـ
مده ای رفیق پندم که نظر بر او فکندم
تو میان ما ندانی که چه میرود نهانی
مده ای رفیق پندم که نظر بر او فکندم
تو میان ما ندانی که چه میرود نهانی
ـ ـ ـ ـ ـ
مزن ای عدو به تیرم که بدین قدر نمیرم
خبرش بگو که جانت بدهم به مژدگانی
مزن ای عدو به تیرم که بدین قدر نمیرم
خبرش بگو که جانت بدهم به مژدگانی
ـ ـ ـ ـ ـ
بت من چه جای لیلی که بریخت خون مجنون
اگر این قمر ببینی دگر آن سمر نخوانی
بت من چه جای لیلی که بریخت خون مجنون
اگر این قمر ببینی دگر آن سمر نخوانی
ـ ـ ـ ـ ـ
دل دردمند سعدی ز محبت تو خون شد
نه به وصل میرسانی نه به قتل میرهانی
دل دردمند سعدی ز محبت تو خون شد
نه به وصل میرسانی نه به قتل میرهانی
یکشنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۸۵
!من امشب آمدستم وام بگذارم
عکس از خبرگزاری مهر
اپیزود اول؛
خوب اولین چیزی که می خوام بگم اینه که خیلی دلم برای اینجا تنگ شده بود! البته هر چند روز یه بار یه سری به اینجا می زدم ولی می دونستم که اگر بخوام بنویسم از خیلی از کارهام عقب می افتم
***
اپیزود دوم؛
رؤیای جام جهانی خیلی زودتر و فجیع تر از اون چیزی که فکرشو می کردم برای ایران تموم شد. هر چند که معتقدم در بازی با مکزیک می تونستیم با مساوی بازی رو تموم کنیم ولی اشتباهات آماتوریِ حرفه ای های ما نذاشت! در مورد بازیه دیشب با پرتغال هم خودمون بودیم، نه بیشتر و نه کمتر. ضمن این که مثلاً قرار پوست پرتغال رو بکنیم ولی به جاش پوست صورت فیگو رو کندیم! اما در کل مسائلی برای من روشن شد که الان می خوام بگم؛
اول: یه جورایی ضعیف ترین تیم این دوره از نظر تاکتیکی و بدنی هستیم
دوم: این که خدا از اونایی که نصب این تلویزیون های غول پیکر رو تو استادیوم ها باب کردن نگذره. تو بازی دیروز از مربیمون گرفته تا بازیکنا همه اسیر دیدن تصور خودشون در کنار فیگو توی تلویزیون بودن! برانکو تا دید دارن نشونش می دن الکی پاشد چهار تا داد و بیداد کرد که یعنی آره ما هم آدمیم! میرزاپور هم که موقع پنالتی در حالیکه به عادت ایرانی بودنش داشت با داور سر پنالتی بحث می کرد، نگاهش زیر چشمی به دوربین بود
سوم: این که هنوز یاد نگرفتیم که اگر حتی ستاره بازی هستیم باید تابع نظر مربی باشیم. با تو هستم آقای کریمی. تیممون عقبه. تابلوی تعویض شماره تورو نشون می ده و تو با عصبانیت - به هر دلیل - اما بسیار آروم میایی بیرون از زمین. هم وقت رو از بین می بری هم اعصاب بقیه رو خورد می کنی
چهارم: دیگه خیلی مهم نیست که با آنگولا چه جوری بازی کنیم، اما مهمه که بدونیم نه در این ورزش گروهی و نه در بسیاری از کارهای گروهیه دیگه، هیچوقت نمی تونیم موفق باشیم. چون همدیگرو قبول نداریم
پنجم: به سان کشورهای عرب و نه صاحب سبک در فوتبال با یک برد می ریم تو آسمونا و با یه باخت تو کما. بعد از باخت از رئیس فدراسیون گرفته تا سر مربی و دار و دستش همه باید عوض بشن. اما تا حالا به این فکر کردین که چند سال با هر سر مربی که اومده و رفته مربی تیم ملی ایران یک نفر بوده؟ آقای فرکی که می دونم پشتش مثل خیلی های دیگه که بی جهت توی تیم ملی هستن، گرمه باز هم ککش نخواهد گزید که کی می ره و کی میاد. چون او خواهد بود
ششم ... هفتم ... فایده نداره هر چی من بگم، هر چی تو بگی، هر چی همه بگن. چون تصمیم گیرنده ها ما نیستیم. مگه نه؟
***
اپیزود سوم؛
از این به بعد بازیای جام جهانی رو با خیال راحت می بینیم. بدون درد و خونریزی! حالا برم سراغ پیش بینی ها؛
گروه اول: همون طور که گفتم آلمان ها همیشه در بدترین شرایط هم در جام جهانی نتایج خوبی کسب می کنن. بعد هم این که لهستان که فکر می کردم شگفتی ساز این گروه باشه شگفتی ساز شد ولی از یه جهت دیگه
گروه دوم: انگلیس اصلاً چنگی به دل نمی زنه. مثل دوره های گذشته ولی همین طوری یواش یواش میاد بالا. سوئد هم که جزء تیم های محبوب منه خیلی سخت گل میزنه. یه جورایی آدمو روانی می کنه تا یه گل بزنه
!گروه سوم: یک کلمه و دیگر هیچ: آرژانتین
گروه چهارم: اگر پرتغال از مرحله بعد صعود کنه جای تعجب خواهد داشت - با توجه به بازی مقابل آرژانتین یا هلند - و تیم دوم این گروه هم، همچنین
گروه پنجم: خیلی گروه پیچیده ای شده ولی هیچ کدوم از تیم های این گروه سر حال نیستن
گروه شش: استرالیا تو بازی اول شاهکار کرد. برزیل نیمه دوم بازی با کرواسی یه جورایی رفته بود تو قوطی و رونالدو هم به قول خان داداش روی علی دایی رو سفید کرد
گروه هفتم: مشکل فرانسه هم مثل انگیلسه. بازیکنا همه در سطح جهانی. اما تیم چی؟
گروه هشتم: اسپانیا با این که هیچ وقت توی جام جهانی نتونسته نتیجه جالبی بگیره، اما این دفعه شاید اوضاعش یکم بهتر باشه. ولی کاشکی اوکراین این دو تا تیم عرب رو ببره که اقلاً تو مرحله بعد نباشن. بابا شوچنکو تو یه کاری بکن آخه
***
اپیزود چهارم؛
جای شما خالی چند روز پیش در مسیر بریزبین به گلدکوست یه بنز دیدم. هنوز که هنوزه یادش که می افتم دچار رعشه می شم. این عکسشه، این و این مشخصات فنیشه و این هم قیمت پایه اش به دلار استرالیا که حدودا میشه سیصد و بیست میلیون تومان. آخیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــش چه ارزون ... می خرم برات
***
اپیزود پنجم؛
یادتونه راجع به نسبیت ازتون سوال کرده بودم؟ ممنون از این که اهمیت دادین و نظرتونو گفتین. حالا چیزی که من بهش رسیدم اینه؛
نسبیت چیزیه ساخته بشر و ایراد کار این جاست که بخواهیم از نسبیت ها مطلقیت بسازیم، مثل دین! اما مطلق بودن برای چیزهای تکامل ناپذیر، فنا ناپذیر و صد البته خارج از علم ماست که می تونه بد مطلق یا خوب مطلق باشه. مثال دارم برای همشون؛
دوستی در تشریح مطلقیت از دروغ گفتن نام برده. سوال اینجاست که اگر دروغ گفتن بد مطلقه پس چرا وقتی یک بچه مثلاً شش یا هفت ساله راجع به مسایل مربوط به جنسیت یا راحت تر بگم سکس سوال می کنه باید دروغ بشنوه؟ اگه دروغ بد مطلقه پس نباید بیان بشه و اگر دروغ گفتن مثلاً در اون شرایط بهتر از گفتن واقعیته پس دروغ هم دچار نسبیت می شه. مگه نه؟
و تکامل انسان. همون دوست عزیز از تکامل انسان و مطلق بودنش مثال زده. تکامل انسان اگر مطلق باشه باید تعریف واحد داشته باشه. به نظر شما داره؟ یا تکامل انسان هم مثل خیلی چیزهای دیگه وابسته و گرفتار رفتارها و باورهای انسانیه؟ تکامل از دیدگاه یک مسلمان چیه؟ آیا با تکامل از دیدگاه یه زرتشتی یکسانه؟ اگر هست پس چرا دو انسان کامل مسلمان و زرتشتی همدیگرو قبول ندارن؟ دارن؟
اگر کسی می تونه برای من یک مثال از مطلق بودن عوامل انسان ساز، و نه عناصر انسان ساز، بیاره واقعاً ممنون می شم
بعد این که مطلق بودن چیه؟ مطلق بودن یعنی همیشه و تحت تمام شرایط یک روند حفظ بشه، درسته؟ مثل پیدایش روز در پی شب. مثل زمین. مثل غریزه. مثل نفس کشیدن و مثل خیلی پدیده های دیگه که دقیقاً به خاطر همین مطلق بودنشون برای ما عادی می شن و از نظرها پنهان. چون همیشه هستند و تغییر ناپذیرند
نمی دونم این تعاریفی که من برای خودم پیدا کردم تا چه مورد قبول شماست. خوشحال می شم اگر باز هم نظرتونو راجع به این مسأله بدونم
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
!پاورقی1: نمی دونم چرا چند وقته نمی تونم عکس آپلود کنم
پاورقی2: قول می دم نوشته بعدی رو زود بنویسم. و بازهم قول می دم که تحت هر شرایطی نوشته بعدی اختصاص به شعر داشته باشه
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
!پاورقی3: بالاخره یک عکس آپلود شد
سهشنبه، خرداد ۱۶، ۱۳۸۵
به امید سر بلندی ایران در جام جهانی
ضمن تشکر از دوستانی که توی نوشته قبلی نظراتشونو گذاشتن و با بیان این که اون نوشته کماکان از نظر من فعاله، یه مقدار می خوام راجع به جام جهانی بنویسم. خوب بازیا که به وقت بی وقت اینجا همش نصفه شبه! البته از خوش شانسی من دو تا از سه تا بازیه ایران شب تعطیلیه. خوب حالا برم سراغ پیش بینی!؟
گروه اول؛
در گروه اول آلمان و لهستان مدعیان اصلی صعود هستند. البته ناگفته نماند که آلمان در حال حاضر بیشتر یک اسم بزرگه تا یک تیم بزرگ. ولی آلمان ها همیشه در بدترین شرایط هم نتایج جالبی در جام جهانی کسب کردند. توی این گروه لهستان که زیاد هم شناخته شده نیست خیلی حرف برای گفتن خواهد داشت
***
گروه دوم؛
به جز ترینیداد و توباگو هر سه تیم دیگه این گروه شانس برای صعود دارند و به نظر من انگلیس و سوئد به راحتی توانایی رسیدن به مراحال بالاتر رو هم دارند. اگر هنریک لارسن سوئدی سر حال باشه سوئد می تونه سر گروه این گروه باشه
***
گروه سوم؛
توی این گروه هیچ تیمی نا امید نیست. هر چند که شانس آرژانتین و هلند حتی برای قهرمانی هم زیاده. بازیکن محبوب من توی این گروه لیونل مسی از آرژانتینه که تازگی از بند مصدومیت رها شده. گل زدن به صربستان هم از کارهای سخت این گروهه
***
گروه چهارم؛
خوب طبیعیه که توی این گروه آرزوی صعود ایران رو داشته باشم. و به نظر خیلی هم دور از دسترس نیست. اما با نگاه به لیست تیم ها بدون تردید پرتغال رو بخت اول سر گروهی می دونم
***
گروه پنجم؛
ایتالیا که توی دو دوره اخیر علی رغم شایستگی حذف شده این دفعه بدون سر و صدا پا به مسابقات گذاشته و این به نظر من می تونه عامل موفقیت تیمشون باشه. از چک هم نمی شه بی تفاوت گذشت. پیتر چک دروازه بان این تیم بزرگ ترین عامل موفقیت چک در دور مقدماتی بوده
***
گروه ششم؛
راجع به برزیل که چیزی نگم بهتره! اگر هم بخوام از بازیکناش بگم باید 7-8 رو لیست کنم! اما درباره استرالیا به نظرم بختی برای صعود نخواهد داشت بر عکس ژاپن که پتانسیل صعود به دور های بالاتر رو داره
***
گروه هفتم؛
خوب توی این گروه هم فرانسه و کره به نظر من شانس زیادی دارند. البته صعود سوئیس هم به جای کره غیر منتظره نخواهد بود. از توگو اگه شما چیزی می دونین به من هم بگین! در ضمن بازیکن محبوب من در این گروه یا بهتر بگم در کل تیم ها هم تیری هنریه که امیدوارم مصدوم نشه تا از دیدن بازی هاش لذت ببریم
***
گروه هشتم؛
به نظر من این گروه و گروه اول ضعیف ترین گروه های این دوره هستند. توی این گروه سس فابریگاس اسپانیایی و آندره شوچنکو اوکراینی بهترین ها هستند
***
در آخر هم این که با توجه به قرعه دور بعد به نظر من شانس قهرمانیه آرژانتین و فرانسه بیش از سایر تیم هاست
جمعه، خرداد ۱۲، ۱۳۸۵
!و دیگری شاید مرا
یه چند وقتیه که به قول بابک حتی وقت مریض شدنم هم ندارم! اما الان نمی خوام گلایه کنم که چرا سرم شلوغه و این حرفا. بر عکس می خوام بگم تو این اوضاع و احوال تا دو دقیقه می خوام استراحت کنم یه سری سوال تو ذهنم میاد که بیشتر باعث درگیری ذهنی می شه تا استراحت! واسه همین و برای اولین بار توی این 6-7 ماه از دوستانی که گاهی به اینجا سر می زنن خواهش می کنم اگر از این به بعد سوالی پرسیدم برام نظرشونو بذارن. با اسم یا بی اسم. هر چند که برام مهمه که چه کسی بهم نظر می ده ولی اگه دوست نداشتین اسم نذارین. حالا این یکی از سوال هایی که یه جورایی داره مخمو می خوره
***
نسبیت چیه؟ چه جوری تعریف می شه؟ آیا همه رفتارهای انسان - به خصوص اکتسابی ها - نسبیه؟ اگر نسبیه پس چه معیاری برای تکامل رفتاری وجود داره؟ مثلاً چرا رفتار یک نفر برای یک نفر پسندیده است و برای یکی دیگه نکوهیده؟
اشتراک در:
پستها (Atom)