سه‌شنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۵

... گریه به شوق


دارم هی پا به پای نرفتن صبوری می‌کنم
.
صبوری می‌کنم تا تمام کلمات عاقل شوند
.
صبوری می‌کنم تا ترنم نام تو در ترانه کاملتر شود
.
صبوری می‌کنم تا طلوع تبسم، تا سهم سايه،‌ تا سراغِ همسايه
.
... صبوری می‌کنم تا مَدار
.
، مُدارا
.
، مرگ
.
، تا مرگ، خسته از دق‌البابِ نوبتم
.
، آهسته زير لب
.
، چيزی
.
، حرفی
.
، سخنی بگويد
.
!مثلا وقت بسيار است و دوباره باز خواهم گشت
.
!هِه! مرا نمی‌شناسد مرگ
.
!يا کودک است هنوز و يا شاعران ساکتند
.
... حالا برو ای مرگ
.
،برادر
.
، ای بيم ساده آشنا
.
، تا تو دوباره بازآيی
.
!من هم دوباره عاشق خواهم شد

دوشنبه، بهمن ۰۲، ۱۳۸۵

محرم راز

Photo by: Floriana Barbu

شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
~~~
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان
~~~
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود
بنده من شو و برخور ز همه سیمتنان
~~~
کمتر از ذره نه‌ای پست مشو مهر بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان
~~~
بر جهان تکیه مکن ور قدحی می داری
شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان
~~~
پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد
گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان
~~~
دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل
مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان
~~~
با صبا در چمن لاله سحر می‌گفتم
که شهیدان که‌اند این همه خونین کفنان
~~~
گفت حافظ من و تو محرم این راز نه‌ایم
از می لعل حکایت کن و شیرین دهنان

دوشنبه، دی ۲۵، ۱۳۸۵

گوشه ای از نشانی اول

Photo by: JF Ochoa

يادت هست؟
گفتی نشانی ميهن من
همين گندمِ سبز
همين گهواره‌ی بنفش
همين بوسه‌ی مايل به طعمِ ترانه است؟
!ها ... ری‌را
من به خانه برمی‌گردم
هنوز هم يک ديدار ساده می‌تواند سرآغازِ‌ پرسه‌ای غريب در کوچهْ‌باغِ باران باشد

چهارشنبه، دی ۲۰، ۱۳۸۵

خسته ام


... امروز هم اگر کسی صدایم کرد
بگو خانه نیست
بگو رفته است شمال
!می خواهم به جنوب بیندیشم
...

جمعه، دی ۱۵، ۱۳۸۵

تورو تو شعرم دوباره می سازم




اشتیاق دست هایم برای لمس دستهایت
اشتیاق ساده ایست مثل علاقه عریان سایه به درخت
مثل علاقه شدید نور به خوشید
هیجان بوسیدنت هیجان کودکانه ایست
مثل هیجان پریدن از روی یک نهر
مثل هیجان خیس شدن زیر یک باران نابهنگام بهاری
شادی دیدن چشم های قشنگت
شادی بی تعریفی ایست مثل شادی دیدار دوباره یک عزیز
مثل شادی دیدن رشد یک گل
-----
مرا به دست هایت برسان
بگذار سایه ای برای دست های خسته ات باشم
یا نوری باشم برای شب های تاریک دلتنگی هات
بوسیدنت را بر من سهل بگیر
که هیجان کودکانه ام پرپر نشود
و هر بار که زیر یک باران نابهنگام می روم
گرمی لبهایت گرما بخش دلم باشد
از من روی نگیر
که دیدن روی زیبایت مثل دیدن رشد یک گل
شادیم را صد چندان می کند
آرزوی با تو بودنم را جانی دوباره ببخش ... ای همه من