سه‌شنبه، بهمن ۱۱، ۱۳۸۴

دوای جان مجوی و تن فرو ده


طریق عشق جانا بی بلا نیست.................... زمانی بی بلا بودن روا نیست
اگر صد تیر بر جان تو آید ...................چو تیر از شست او باشد خطا نیست
از آنجا هرچه آید راست آید.................... تو کژ منگر که کژ دیدن روا نیست
سر مویی نمی‌دانی ازین سر................... تو را گر در سر مویی رضا نیست
بلاکش، تا لقای دوست بینی ...........................که مرد بی بلا مرد لقا نیست
میان صد بلا خوش باش با او..................... خود آنجا کو بود هرگز بلا نیست
کسی کو روز و شب خوش نیست با او / شبش خوش باد کانکس مرد ما نیست
که باشی تو که او خون تو ریزد................. وگر ریزد جز اینت خون‌بها نیست
دوای جان مجوی و تن فرو ده................... که درد عشق را هرگز دوا نیست
درین دریای بی پایان کسی را............................. سر مویی امید آشنا نیست
تو از دریا جدایی و عجب این.................... که این دریا ز تو یکدم جدا نیست
تو او را حاصلی و او تو را گم................ تو او را هستی اما او تو را نیست
خیال کژ مبر اینجا و بشناس.................... که هر کو در خدا گم شد خدا نیست
ولی روی بقا هرگز نبینی.......................... که تا ز اول نگردی از فنا نیست
چو تو در وی فنا گردی به کلی...................... تو را دایم ورای این بقا نیست
ز حیرت چون دل عطار امروز................ درین گرداب خون یک مبتلا نیست

دوشنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۴

یکشنبه 9 بهمن



ریحانه و مجیدِ عزیز، خیلی دوست داشتم در گوشه ای از خاطرات خوش روز عروسی تون جا می گرفتم. اما حیف ... افسوس
همیشه خوش باشین و قدر همدیگر رو بدونین

شنبه، بهمن ۰۸، ۱۳۸۴

Breathe Easy


Cruel to the eye
I see the way he makes you smile
Cruel to the eye
Watching him hold what used to be mine
Why did I lie
Why did I wander where to fly
Ooh why
Ooh why
And I.........can't breathe easy
I cant sleep at night
Until your by my side
No I........can't breathe easy
I cant dream you had another dream without you lying next to me
There's no way
Crushed me inside
For every word that caused you to cry
Crushed me inside
I wont forget, no I wont baby I
Don't know why
(Don't know why)
I left the one I was looking to find
Ooh why
Ooh why
WHY
I.........can't breathe easy
I cant sleep at night
Until your by my side
No I........can't breathe easy
(Breathe easy)
I cant dream you had another dream without you lying next to me, there's no way
No I.........can't breathe easy
I cant dream you had another dream without you lying next to me, there's no way
Out of my mind
Nothing makes sense anymore
I want you back in my life
That's all I'm breathing for
Ooh I......................
Tell me why................
Ooh Tell me why
I cant dream you had another dream without you lying next to me, there's no way
no no no no no I................can't breathe easy
I can't sleep at night
Until your...by my side
Yeah
I...................Can't breathe easy
No I...
I can't dream you had another dream without you lying next to me, there's no way
There's no way


چهارشنبه، بهمن ۰۵، ۱۳۸۴

کسی در نگاهم نفس زد


،آب و آبی با تو می جوشد
... آسمان یا هر چه دریاییست
،سبز و سوری با تو می روید
... زمین یا هر چه زیباییست
،ارغنون و عشق با تو می ماند
... لحن دل یا آنچه لیلاییست
،مهر و مینو با تو می تابد
... آنچه روشن، آنچه رؤیاییست
،ماه و مه پیچیده درهم
،فرصتی ماندست
،پشت راز سبز جنگل
،فرصتی بی وهم
،پای رفتن هست و شوقِ نو رسی با من
... سمت و سویی تا سَحَرزاییست
،چشم می چرخد تو را و باغ می چرخد
... من نمی گویم
،خیل شب بوهای شادابی که می چرخند و می جوشند و می رویند
: می گویند
"در چه چشمی، با چه آئینی، چنین آئینه آراییست؟ "
!من نمی دانم تو را آنسان که باید گفت
... من نمی گویم
،از تو گفتن
،پای من در گِل
،بالهای شعر من در بند
... من نمی گویم
،خیل باران های بار آور که می بارند و می جویند
: می گویند
،تا نفس باقیست
...
... فرصت چشمت تماشاییست

دوشنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۸۴

هی زلال تر از باران



،می توانم کنار تو باشم و باز
... بی آواز، از راز این همه همهمه بگذرم
من از پی زبان پوسیدگان نخواهم رفت
تنها منم که در خواب این همه زمستانِ لنگرنشین
هی بهاربهار برای باغ بابونه آرزو می کنم
حالا همین شوق بی قیمت و قاعده
همین حدود رؤیا و رفتن از پی نور
... ما را بس
تا بر اقلیم شقایق وخیال پروانه، پادشاهی کنیم

پنجشنبه، دی ۲۹، ۱۳۸۴

تضمین غزل سعدی


ای که از کلک هنر، نقش دل­انگیز خدایی

حیف باشد مه من کاین همه از مهر جدایی

گفته بودی جگرم خون نکنی باز کجایی؟

من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی"
"عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی

---------------------------

مدعی طعنه زند در غم عشق تو زیادم

وین نداند که من از بهر غم عشق تو زادم

نغمه بلبل شیراز نرفته است ز یادم

!دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم"
"باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی؟

------------------------------

تیر را قوت پرهیز نباشد ز نشانه

مرغ مسکین چه کند گر نرود در پی دانه

پای عاشق نتوان بست به افسون و فسانه

ای که گفتی مرو از پی خوبان زمانه"
"ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی؟

----------------------------

تا فکندم به سر کوی وفا رخت اقامت

عمر، بی دوست ندامت شد و با دوست غرامت

سر و جان و زر و جا هم همه گو، رو به سلامت

عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت"
"همه سهل است تحمل نکنم بار جدایی

----------------------------


درد بیمار نپرسند به شهر تو طبیبان

کس در این شهر ندارد سر تیمار غریبان

نتوان گفت غم از بیم رقیبان به حبیبان

حلقه بر در نتوانم زد از بیم رقیبان"
"این توانم که بیابم سر کویت به گدایی

----------------------------

گرد گلزار رخ توست غبار خط ریحان

چون غبارین خط تذهیب به دیباچه قرآن

ای لبت آیت رحمت دهنت نقطه ایمان

آن نه خال است و زنخدان و سر زلف پریشان"
"که بَرَد از دلم ایمان، که سریست خدایی

----------------------------


هر شب هجر بر آنم که اگر وصل بجویم

همه چون نی به فغان آیم و چون چنگ بمویم

لیک مدهوش شوم چون سر زلف تو ببویم

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم"
"چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

------------------------------

چرخ امشب که به کام دل ما خواسته گشتن

دامن وصل تو نتوان به رقیبان تو هشتن

نتوان از تو برای دل همسایه گذشتن

شمع را باید از این خانه برون بردن و کشتن"
"تا که همسایه نداند که تو در خانه مایی

----------------------------


سعدی این گفت و شد از گفته خود باز پشیمان

که مریض تب عشق تو هدر گوید و هذیان

به شب تیره نهفتن نتوان ماه درخشان

کشتن شمع چه حاجت بود از بیم رقیبان"
"!پرتو روی تو گوید که تو در خانه مایی

---------------------------

نرگس مست تو مستوری مردم نگزیند

دست گلچین نرسد تا گلی از شاخ تو چیند

جلوه کن جلوه که خورشید به خلوت ننشیند

پرده بردار که بیگانه خود آن روی نبیند"
"تو بزرگی و در آیینه کوچک ننمایی

-------------------------
نازم آن سر که چو گیسوی تو در پای تو ریزد

نازم آن پای که از کوی وفای تو نخیزد

شهریار آن نه که با لشگر عشق تو ستیزد

سعدی آن نیست که هرگز ز کمند تو گریزد"
"که بدانست که در بند تو خوشتر ز زهایی

-----------------------------
شهریار

شنبه، دی ۲۴، ۱۳۸۴

عقاب آسیا




از روزی که از ایران رفتم هیچوقت به اندازه دیروز دلم هوای ایرانو نکرده بود. حالا چرا دیروز؟ شاید خنده دار باشه اما دلیلش اینه: چون می دونستم دیگه احمدرضا رو تو دروازه نمی بینم. می دونستم دیگه هیچوقت دروازه ایران عقابی نخوهد داشت، هر چند که خیلی وقته نداره! اما دیروز آخرین باری بود که می شد با صدای بلند داد بزنم : احمدِ عابدزاده. خاطره بازیهای تو مقابل استرالیا، آمریکا، ژاپن و ... توی ذهن هر ایرانی فوتبال دوستی همیشه زنده می مونه. احمد اون روزی که حالت بد شد از بدترین روزای زندگیم بود. یادمه با چند تا از دوستام رفته بودم قلعه الموت. مسافرتی با همسفرای خوب. اما احمد! اون اصلاً روز بدی بود. از همون صبح مسافرت که گواهینامه و کارت ماشینو گم کردم تا عصرش که خود ماشین هم خراب شد. شب هم که خسته و با اعصاب خراب وارد خونه پدر هانیه شدم دو تا خبر بد بهم دادن. اول این که ایران به عراق دو - یک باخته بود و بعدیش هم این که مامان هانیه با بغض بهم گفت : شنیدی عابدزاده حالش بد شده؟ احمد! اولش باور نکردم. یادمه تا صبح با خودم کلنجار رفتم که حتماً شایعس. اما صبح تو مسیر محل خدمتم که مثل هر روز روزنامه خبر ورزشی رو خریدم، تیتر اولش اشکمو در آورد
احمد بلند شو
احمد این شعاری بود که هر وقت توی بازیها، تو روی نیمکت بودی همه ورزشگاه یکصدا می خوندن تا تو بری توی زمین. زیادی دارم بیراهه می رم... خلاصش می کنم... خیلی دلم می خواست برای آخرین بار تو ورزشگاه اسمتو فریاد بزنم... حیف... حیف که نشد

زندگی، زنده بودن نیست


میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت
میخواری و مستی ره و رسم دگری داشت

دوشنبه، دی ۱۹، ۱۳۸۴

پناهم باش


،برهنه به بستر بی کسی مردن
تو از یادم نمی روی
.
..
...
،خاموش به رساترین شیون آدمی
تو از یادم نمی روی
.
..
...
،گریبانی برای دریدن این بغض بیقرار
تو از یادم نمی روی
.
..
...
،سوزن ریزِ بی امان باران بر نرگس و ارغوان
تو از یادم نمی روی
.
..
...
،سفری غریب از تمامِ دوستت دارم تنهایی
تو از یادم نمی روی
.
..
...
تو
.
..
...
تو با من چه کردی که از یادم نمی روی؟

چهارشنبه، دی ۱۴، ۱۳۸۴

سلطان علیِ پروین


کمتر کسی رو سراغ دارم که "علی پروین" رو نشناسه. پروین یه جورایی معنی تلفیق لوطی گری و لات منشی توام رو می ده! اما این روزا یه اتفاقاتی تو عالم فوتبال ایران داره می افته که با اون تعریف منحصر به فرد از علی پروین در تضاده! علی آقا رو من از هفت هشت سالگی دوست داشتم. زمانی که خودم استقلالی بودم (چرا؟) و از بازیه خوب علی آقا حرصم می گرفت. همه دور و وریام پرسپولیسی بودن جز من! یادمه سال آخری که علی آقا بازی می کرد، پرسپولیس با هما بازی داشت. تو اون بازی من دلم می خواست هما برنده باشه ولی وقتی دقیقه چهار بازی علی پروین با اون قد کوتاهش با یه ضربه سر تور دروازه هما رو لرزوند، منم حساب کار دستم اومد. علی آقا اون روز دو تا گل زد و سه تا پاس گل داد. در نهایت هم پرسپولیس با سه گل "فرشاد پیوس" و دو گل "علی پروین" . یه گل "مرتضی کرمانی" شش بر صفر اون بازی رو برد. حتی یادمه بعد از گل دومِ پروین، که یه ضربه کاشته بود، پزشک تیم هما هم از شدت هیجان بالا و پائین می پرید! بعد از اون هم کم کم پرسپولیسی شدم (چرا؟) و به عشق پروین بارها و بارها تو استادیوم فریاد می کشیدم... علی آقا! الانم که نه قرمزم نه آبی، یه جورایی دوسِت دارم. همیشه و همه جا تو هر بحث فوتبالی، هم از فوتبالت دفاع می کردم، هم از مرامت ... امـــــــــــــــــــــا ... آره دیگه ... علی آقا انگار دنیای مدرن امروز تو رو هم که واسه من همیشه مظهر غرور و مردونگی بودی، نرم و انعطاف پذیر کرده! یه روز می گی فلانی دیگه نیاد سر تمرین و فرداش می گی حالا من عصبانی بودم و یه چیزی گفتم! یه روز می گی مربی خارجی بیاد می رم می شینم یه گوشه و از دیدن بازی لذت می برم ... فرداش مربی خارجی بیچاره رو با بد و بیراه بیرون می کنی که خودت دوباره بشینی رو نیمکت! این آخریشم که دیگه نگو. بعد از بازیه با فجر که تو استادیوم آزادی چهار - دو به فجر باختین، با بغض گفتی دیگه فوتبال علی پروین تموم شد، حتی وقتی گزارشگر ازت پرسید یعنی دیگه استادیوم هم نمی آیین؟ خیلی سریع گفتی نه ... از این به بعد با برد پرسپولیس عشق می کنم و با باختش گریون می شم! اما دو روز نشد که حرفتو پس گرفتی و دوباره با سلام و صلوات برگشتی سر جای اوّلت... آره علی آقا داری بیست و سه چهار تا عنوان قهرمانی رو که با پرسپولیس بدست آورده بودی، ذره ذره از بین می بری. با این حال بازم دوسِت دارم و بازم اگه یه روزی پام به ورزشگاه برسه حتماً بلند بلند فریاد می زنم
سلطان علیِ پروین